در علم نجوم کنایه از سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، قاضی چرخ، برجیس، ژوپیتر، زاووش، زوش، اورمزد، سعد السّعود، هرمز، زواش، زاوش
در علم نجوم کنایه از سَیّارِۀ مُشتَری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سَعدِ اَکبَر، قاضیِ چَرخ، بِرجیس، ژوپیتِر، زاووش، زَوَش، اورمَزد، سَعدُ السُّعود، هُرمُز، زَواش، زاوُش
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه. در 21هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 15هزارگزی شوسۀ تبریز واقع و کوهستانی، معتدل است. سکنۀ آن 384 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه. در 21هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 15هزارگزی شوسۀ تبریز واقع و کوهستانی، معتدل است. سکنۀ آن 384 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قاضی قاضی علی مغربی، ابن نعمان بن محمد بن منصور مغربی مصری. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و شاعر و قاضی مصر بود. پدرش که مؤلف ’دعائم الاسلام’ است از جانب المعز لدین الله خلیفۀفاطمی امر قضای مصر را به عهده داشت و چون در سال 363 هجری قمری درگذشت، فرزندش علی بن نعمان، به جانشینی او به قضاوت پرداخت و در سال 364 هجری قمری درگذشت و برادرش محمد بن نعمان امر قضا را به عهده گرفت و این منصب تا سال 401 هجری قمری در خاندان آنها باقی بود. ابوالحسن علی بن نعمان را مجموعه ای است از اشعار. (از معجم المؤلفین و الذریعه ج 9 ص 748 از نسمهالسحر)
قاضی قاضی علی مغربی، ابن نعمان بن محمد بن منصور مغربی مصری. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و شاعر و قاضی مصر بود. پدرش که مؤلف ’دعائم الاسلام’ است از جانب المعز لدین الله خلیفۀفاطمی امر قضای مصر را به عهده داشت و چون در سال 363 هجری قمری درگذشت، فرزندش علی بن نعمان، به جانشینی او به قضاوت پرداخت و در سال 364 هجری قمری درگذشت و برادرش محمد بن نعمان امر قضا را به عهده گرفت و این منصب تا سال 401 هجری قمری در خاندان آنها باقی بود. ابوالحسن علی بن نعمان را مجموعه ای است از اشعار. (از معجم المؤلفین و الذریعه ج 9 ص 748 از نسمهالسحر)
دهی است از دهستان مهاباد. در 15هزارگزی شمال باختری مهاباد و 10هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به ارومیه و در دره واقع هوای آن معتدل مالاریائی است. 76 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مهاباد. در 15هزارگزی شمال باختری مهاباد و 10هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به ارومیه و در دره واقع هوای آن معتدل مالاریائی است. 76 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سلمه بن فضل، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ابرش. از مردم ری است. وی اخبار غزوات و مغازی را دو مرتبه ازابن اسحاق استماع کرد، و به نوشتۀ بعضی اظهار تشیعمینمود، و بسیار اهل نماز و با خضوع و خشوع بوده است. او به سال 191 هجری قمری وفات یافت. (ریحانه الادب ج 3 ص 265). و رجوع به ابوعبدالله سلمه بن فضل رازی شود
سلمه بن فضل، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ابرش. از مردم ری است. وی اخبار غزوات و مغازی را دو مرتبه ازابن اسحاق استماع کرد، و به نوشتۀ بعضی اظهار تشیعمینمود، و بسیار اهل نماز و با خضوع و خشوع بوده است. او به سال 191 هجری قمری وفات یافت. (ریحانه الادب ج 3 ص 265). و رجوع به ابوعبدالله سلمه بن فضل رازی شود
مصری. وی شیخی بوده در ملک شام و روم و مریدان بسیار بر او جمع آمده بودند اما چون مردی منصف بوده جمعی از مریدان خودرا که مستعد بودند با ایشان گفت که اگر شما طالب حقید من نیز طالبم و مرشدی نیافتم که پیش او سلوک کردمی اکنون در واقعه دیدم و در شهادت نیز می شنوم که در خراسان مرشدیست مکمل برخیزید تا برویم و او را دریابیم و در خدمت مرشدی روزی چند سلوک کنیم و از آنچه خلق بما گمان می برند چیزی حاصل کنیم. القصه بنابرین قضیه آمده و در حلقۀ مریدان شیخ رکن الدین علاءالدوله قدس سره داخل شد با جمعی از اصحاب خود شیخ فرمود که ارادت ایشان بتو بعد از این ارادت منست و وساطت تو درمیان ایشان را سود کند چه بنزدیک من میان شیخ و مصطفی صلی الله علیه و سلم هرچند که خرقه بیشتر راه روشن ترو سلوک بر او آسان ترست بخلاف اسناد حدیث که آنجا هرچند واسطه کمترست حدیث صحیح تر است چه آنجا که خبرست هرچند واسطه بیشترست احتمال تغیر بیشتر بود اما اینجاخرقه است هرچند که نور مشایخ بیشتر بود راه روشن تر بود و مدد ایشان بیشتر بود. روزی حکایت منصور حلاج درافتاد اخی علی مصری از حال وی استفسار کرد حضرت شیخ بعد از آن که در باب وی سخنان بسیار فرمودند گفتند درآن وقت که مرا حال بود و بزیارت وی رفتم چون مراقبه کردم روح او را در علیین یافتم در مقام عالی. مناجات کردم و گفتم خداوندا این چه حالت است که فرعون اناربکم الاعلی (قرآن 24/79) گفت و حسین منصور اناالحق گفت هر دو دعوی خدائی کردند روح حسین منصور در علیین و روح فرعون در سجین درین چه حکمت است ؟ در سر من ندا کرد فرعون بخودبینی افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسین منصور همه ما را دید و خود را گم کرد بنگر چه فرق باشد. (نفحات الانس جامی چ هند ص 287) ، اسبان، مردان بسیارخیر، جمع واژۀ خیّر. مردان بسیارخیر و نیکوکارو دین دار. (منتهی الارب) ، اخیار قوم، افاضل، اماثل، نظایر قوم، صاحب مؤید الفضلاء گوید: اخیار، برگزیدگان. و آن هفت تن اند منجملۀ سیصدوپنجاه وشش مردان غیب. و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: بفتح الف، جمع خیر است. و در اصطلاح سالکان، اخیار هفت تن را گویند از جملۀ سیصدوپنجاه و شش مردان غیب. کذا فی کشف اللغات و نیز در آن در بیان لفظ اولیاء واقع شده که اخیار سیصدتن اند و ایشانرا ابرار نیز خوانند و در لفظ صوفی توضیحات بیشتری درین باب داده خواهدشد ان شأالله تعالی. و مؤلف فرهنگ آنندراج گوید: در اصطلاح سالکان اخیار آنرا گویند که هفت تن انداز جملۀ سیصدوپنجاه وشش تن مردان غیب. در خلاصهالاثر از خطیب بغدادی و ابن عساکر نقل میکند که از کنانی نقل کردند: النقباء ثلثمائه و النجباء سبعون و الابدال اربعون و الاخیار سبعه و العمد اربعه و الغوث واحد. فمسکن النقباء المغرب و مسکن النجباء مصر و مسکن الابدال الشام و الاخیار سایحون فی الارض و العمد فی زوایا الارض و مسکن الغوث مکه فاذا عرضت الحاجه من امرالعامهابتهل بها النقباء ثم النجباء ثم الابدال ثم الاخیار ثم العمد فان اجیبوا والا ابتهل الغوث فلاتتم مسئلته حتی تجاب دعوته: پدر او از اخیار عباد و احبار عباد و اقطاب زهاد بود. (ترجمه تاریخ یمینی)
مصری. وی شیخی بوده در ملک شام و روم و مریدان بسیار بر او جمع آمده بودند اما چون مردی منصف بوده جمعی از مریدان خودرا که مستعد بودند با ایشان گفت که اگر شما طالب حقید من نیز طالبم و مرشدی نیافتم که پیش او سلوک کردمی اکنون در واقعه دیدم و در شهادت نیز می شنوم که در خراسان مرشدیست مکمل برخیزید تا برویم و او را دریابیم و در خدمت مرشدی روزی چند سلوک کنیم و از آنچه خلق بما گمان می برند چیزی حاصل کنیم. القصه بنابرین قضیه آمده و در حلقۀ مریدان شیخ رکن الدین علاءالدوله قدس سره داخل شد با جمعی از اصحاب خود شیخ فرمود که ارادت ایشان بتو بعد از این ارادت منست و وساطت تو درمیان ایشان را سود کند چه بنزدیک من میان شیخ و مصطفی صلی الله علیه و سلم هرچند که خرقه بیشتر راه روشن ترو سلوک بر او آسان ترست بخلاف اسناد حدیث که آنجا هرچند واسطه کمترست حدیث صحیح تر است چه آنجا که خبرست هرچند واسطه بیشترست احتمال تغیر بیشتر بود اما اینجاخرقه است هرچند که نور مشایخ بیشتر بود راه روشن تر بود و مدد ایشان بیشتر بود. روزی حکایت منصور حلاج درافتاد اخی علی مصری از حال وی استفسار کرد حضرت شیخ بعد از آن که در باب وی سخنان بسیار فرمودند گفتند درآن وقت که مرا حال بود و بزیارت وی رفتم چون مراقبه کردم روح او را در علیین یافتم در مقام عالی. مناجات کردم و گفتم خداوندا این چه حالت است که فرعون اناربکم الاعلی (قرآن 24/79) گفت و حسین منصور اناالحق گفت هر دو دعوی خدائی کردند روح حسین منصور در علیین و روح فرعون در سجین درین چه حکمت است ؟ در سر من ندا کرد فرعون بخودبینی افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسین منصور همه ما را دید و خود را گم کرد بنگر چه فرق باشد. (نفحات الانس جامی چ هند ص 287) ، اسبان، مردان بسیارخیر، جَمعِ واژۀ خیّر. مردان بسیارخیر و نیکوکارو دین دار. (منتهی الارب) ، اخیار قوم، افاضل، اماثل، نظایر قوم، صاحب مؤید الفضلاء گوید: اخیار، برگزیدگان. و آن هفت تن اند منجملۀ سیصدوپنجاه وشش مردان غیب. و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: بفتح الف، جمع خیر است. و در اصطلاح سالکان، اخیار هفت تن را گویند از جملۀ سیصدوپنجاه و شش مردان غیب. کذا فی کشف اللغات و نیز در آن در بیان لفظ اولیاء واقع شده که اخیار سیصدتن اند و ایشانرا ابرار نیز خوانند و در لفظ صوفی توضیحات بیشتری درین باب داده خواهدشد ان شأالله تعالی. و مؤلف فرهنگ آنندراج گوید: در اصطلاح سالکان اخیار آنرا گویند که هفت تن انداز جملۀ سیصدوپنجاه وشش تن مردان غیب. در خلاصهالاثر از خطیب بغدادی و ابن عساکر نقل میکند که از کنانی نقل کردند: النقباء ثلثمائه و النجباء سبعون و الابدال اربعون و الاخیار سبعه و العمد اربعه و الغوث واحد. فمسکن النقباء المغرب و مسکن النجباء مصر و مسکن الابدال الشام و الاخیار سایحون فی الارض و العمد فی زوایا الارض و مسکن الغوث مکه فاذا عرضت الحاجه من امرالعامهابتهل بها النقباء ثم النجباء ثم الابدال ثم الاخیار ثم العمد فان اجیبوا والا ابتهل الغوث فلاتتم مسئلته حتی تجاب دعوته: پدر او از اخیار عباد و احبار عباد و اقطاب زهاد بود. (ترجمه تاریخ یمینی)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 24هزارگزی شمال خاوری بوکان و 18هزارگزی شمال خاوری شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل سالم است، 110 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 24هزارگزی شمال خاوری بوکان و 18هزارگزی شمال خاوری شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل سالم است، 110 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
عبدالعزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی، مکنی به ابوالمعالی. شاعری است ادیب از مردم مصر که به سال 490 هجری قمری / 1097 میلادی تولد یافت. عماد در ’الخریده’ آرد: وی در نظم و نثر و ترسل اوحدعصر خود بود. در دوران فائز متولی منصب انشاء گردیدو از آن جهت که همواره با خلفاء فاطمیان مجالست و نشست و برخاست داشت به جلیس شهرت یافت. وی دارای بینی بزرگی بود. (فوات الوفیات ج 1 ص 278) (النجوم الزاهره ج 5 ص 371) (کتاب الروضتین ج 1 ص 141) (خریده العصر) (قسم شعراء مصر ج 1 ص 189) (الاعلام زرکلی ج 4 ص 140)
عبدالعزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی، مکنی به ابوالمعالی. شاعری است ادیب از مردم مصر که به سال 490 هجری قمری / 1097 میلادی تولد یافت. عماد در ’الخریده’ آرد: وی در نظم و نثر و ترسل اوحدعصر خود بود. در دوران فائز متولی منصب انشاء گردیدو از آن جهت که همواره با خلفاء فاطمیان مجالست و نشست و برخاست داشت به جلیس شهرت یافت. وی دارای بینی بزرگی بود. (فوات الوفیات ج 1 ص 278) (النجوم الزاهره ج 5 ص 371) (کتاب الروضتین ج 1 ص 141) (خریده العصر) (قسم شعراء مصر ج 1 ص 189) (الاعلام زرکلی ج 4 ص 140)
عزت یهوه، پسر امصیا و جانشین او که در سن شانزده سالگی از سال 786 تا 734 قبل از میلاد به تخت سلطنت جلوس نمود و 52 سال سلطنت کرد. وی ابتدا بر اعدای خود مظفر و پیروز بود ولی این ظفر سبب به خود بالیدن او گردید و خواست به عمل مختص کهانت دست اندازی کند و بخور بر مذبح بخور سوزاند، لذا خداوند او را به آفت برص مبتلی کرد و تا آخر عمر در خانه ای که مخصوص مبروصان بود میزیست. در عهد او زلزلۀ عظیمی حادث شد. نام او را عزریا نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس)
عزت یهوه، پسر امصیا و جانشین او که در سن شانزده سالگی از سال 786 تا 734 قبل از میلاد به تخت سلطنت جلوس نمود و 52 سال سلطنت کرد. وی ابتدا بر اعدای خود مظفر و پیروز بود ولی این ظفر سبب به خود بالیدن او گردید و خواست به عمل مختص کهانت دست اندازی کند و بخور بر مذبح بخور سوزاند، لذا خداوند او را به آفت برص مبتلی کرد و تا آخر عمر در خانه ای که مخصوص مبروصان بود میزیست. در عهد او زلزلۀ عظیمی حادث شد. نام او را عزریا نیز خوانده اند. (از قاموس کتاب مقدس)
ابن ابان بن صدقه، مکنی به ابوموسی. از مردم بغداد است. وی با محمد بن حسن شیبانی مصاحبت داشت و نزد او فقه آموخت. یحیی بن اکثم او را در لشکر خلیفه مهدی به نیابت به شغل قضاء گماشت. هنگامی که یحیی با مأمون به سوی فم الصلح بیرون میرفت، عیسی در این شغل ماند تا یحیی برگشت و سپس عیسی قاضی بصره شد و در همین شغل بود تا وفات یافت. وی حدیث را از اسماعیل بن جعفر وهیثم بن بشر و یحیی بن زکریا بن ابی زیاده و محمد بن حسن و جز ایشان روایت کند و حسن بن سلام سواف از او روایت دارد. محمد بن سماعه گوید: عیسی بن ابان صورتی نیکو داشت و با ما نماز میگزارد، او را به سوی محمد بن حسن میخواندم میگفت اینان گروهی مخالف هستند. عیسی در حفظ حدیث جدیت داشت. روزی، با ما نماز صبح را گزارد آن روز روز جلوس محمد بود با او بودم تا در مجلس محمد نشست چون محمد فراغت یافت نزد او رفتم و گفتم این ابان بن صدقۀ کاتب است که هوشی سرشار و شناسائی به حدیث دارد. من بارها او را به سوی تو دعوت کرده ام او می آید ولی میگوید که ما از مخالفان هستیم. محمد به وی رو کرد و گفت: فرزند من آنچه از احادیث مخالف نزد مادیدی باور مدار مگر آنکه آن را از من بشنوی. عیسی در آن روز بیست وپنج باب حدیث از وی، پرسید محمد بن حسن یک یک او را پاسخ گفت و گفته های خود را با براهین و شواهد تأیید نمود و پس از آنکه از آن مجلس بیرون شدیم عیسی رو به من کرد و گفت میان من و نور پرده ای فاصله بود، برداشته شد. گمان نمیبردم که در زمین خدا چون این مرد پیدا شود و از این پس با محمد بن حسن ملازمت و مصاحبت کرد تا فقه را آموخت. ابوحازم قاضی گوید:در میان مردم بغداد جوانی هوشمندتر از عیسی بن ابان و بشر بن ولید نیافتم و ابوجازم گوید: عیسی مردی سخاوتمند بود. او میگفت: به خدا قسم اگر مردی را بیابم که در ثروت خود آنچنان کند که من در ثروتم میکنم او را از مال و ثروتش محجور میگردانم. وی گوید: محمد بن عباد مهلبی مردی را نزد عیسی آورد و چهارصد دینار از او ادعا کرد و آن مرد به چهارصد دینار اقرار کرد عیسی را گفت که قبول کند و این مبلغ را از طرف مدیون بپردازد. عیسی گفت زندان برای این مرد واجب است ولی جائی که من بتوانم این قرض را ادا کنم او را به زندن نمی افکنم. پس چهارصد دینار را پرداخت و مدیون را آزادساخت. وی قائل به خلق قرآن بود. گویند در بصره کسی یکی از یهودیان را نزد او برد و مقرر گردید که شخص مسلمان قسم یاد کند. قاضی او را گفت بگو: والله الذی لا اله الاهو. مرد یهودی گفت او را به خالق قسم بدهید نه به مخلوق زیرا جملۀ لااله الا هو در قرآن هست و شما عقیده دارید که قرآن مخلوق است. عیسی متحیر گشت و آن هردو را گفت: برخیزید بروید تا من درباره شما فکری بیندیشم. وی در بصره وفات یافت. (الانساب سمعانی)
ابن ابان بن صدقه، مکنی به ابوموسی. از مردم بغداد است. وی با محمد بن حسن شیبانی مصاحبت داشت و نزد او فقه آموخت. یحیی بن اکثم او را در لشکر خلیفه مهدی به نیابت به شغل قضاء گماشت. هنگامی که یحیی با مأمون به سوی فم الصلح بیرون میرفت، عیسی در این شغل ماند تا یحیی برگشت و سپس عیسی قاضی بصره شد و در همین شغل بود تا وفات یافت. وی حدیث را از اسماعیل بن جعفر وهیثم بن بشر و یحیی بن زکریا بن ابی زیاده و محمد بن حسن و جز ایشان روایت کند و حسن بن سلام سواف از او روایت دارد. محمد بن سماعه گوید: عیسی بن ابان صورتی نیکو داشت و با ما نماز میگزارد، او را به سوی محمد بن حسن میخواندم میگفت اینان گروهی مخالف هستند. عیسی در حفظ حدیث جدیت داشت. روزی، با ما نماز صبح را گزارد آن روز روز جلوس محمد بود با او بودم تا در مجلس محمد نشست چون محمد فراغت یافت نزد او رفتم و گفتم این ابان بن صدقۀ کاتب است که هوشی سرشار و شناسائی به حدیث دارد. من بارها او را به سوی تو دعوت کرده ام او می آید ولی میگوید که ما از مخالفان هستیم. محمد به وی رو کرد و گفت: فرزند من آنچه از احادیث مخالف نزد مادیدی باور مدار مگر آنکه آن را از من بشنوی. عیسی در آن روز بیست وپنج باب حدیث از وی، پرسید محمد بن حسن یک یک او را پاسخ گفت و گفته های خود را با براهین و شواهد تأیید نمود و پس از آنکه از آن مجلس بیرون شدیم عیسی رو به من کرد و گفت میان من و نور پرده ای فاصله بود، برداشته شد. گمان نمیبردم که در زمین خدا چون این مرد پیدا شود و از این پس با محمد بن حسن ملازمت و مصاحبت کرد تا فقه را آموخت. ابوحازم قاضی گوید:در میان مردم بغداد جوانی هوشمندتر از عیسی بن ابان و بشر بن ولید نیافتم و ابوجازم گوید: عیسی مردی سخاوتمند بود. او میگفت: به خدا قسم اگر مردی را بیابم که در ثروت خود آنچنان کند که من در ثروتم میکنم او را از مال و ثروتش محجور میگردانم. وی گوید: محمد بن عباد مهلبی مردی را نزد عیسی آورد و چهارصد دینار از او ادعا کرد و آن مرد به چهارصد دینار اقرار کرد عیسی را گفت که قبول کند و این مبلغ را از طرف مدیون بپردازد. عیسی گفت زندان برای این مرد واجب است ولی جائی که من بتوانم این قرض را ادا کنم او را به زندن نمی افکنم. پس چهارصد دینار را پرداخت و مدیون را آزادساخت. وی قائل به خلق قرآن بود. گویند در بصره کسی یکی از یهودیان را نزد او برد و مقرر گردید که شخص مسلمان قسم یاد کند. قاضی او را گفت بگو: والله الذی لا اله الاهو. مرد یهودی گفت او را به خالق قسم بدهید نه به مخلوق زیرا جملۀ لااله الا هو در قرآن هست و شما عقیده دارید که قرآن مخلوق است. عیسی متحیر گشت و آن هردو را گفت: برخیزید بروید تا من درباره شما فکری بیندیشم. وی در بصره وفات یافت. (الانساب سمعانی)
محمود بن احمد بن موسی حنفی عینی، مکنی به ابومحمد و ملقب به بدرالدین و فاضل عینی. از متبحرین فقهای حنفی است. وی فقیهی است لغوی نحوی وواقف بر دقائق امور و عارف بحقائق علوم که قاضی القضاه دیار مصر بود و نزدیک جامع ازهر یک مدرسه و یک کتابخانه تأسیس نمود و کتابهای خود را وقف آن مدرسه کرد. تألیفاتی دارد. او راست: 1- تاریخ البدر فی اوصاف اهل العصر که در حدود ده مجلد بوده و از اول خلقت شروع کرد و حوادث و وفیات هر سال را به ترتیب سال مینگارد. مخفی نماند که عینی سه فقره کتاب در تاریخ تألیف کرده که هر سه بتاریخ عینی معروف هستند یکی مختصر و آن سه جلد است و دیگر تاریخ عینی صغیر که همین تاریخ البدر است. سیمی یکی تاریخ عینی کبیر موسوم به عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان و این در نوزده مجلد است و نسخۀ خطی آن در 24 جزء در کتاب خانه بایزید در استانبول و بعضی از اجزاء آن نیز در دارالکتب المصریه موجود است، و مؤلف ریحانه الادب آرد: در دو جائی دیدم که تاریخ مکمل شصت جلدی را نیز بدو نسبت داده اند و آن ظاهراً همین عقد الجمان است و شمارۀ مجلد هم البته به اختلاف کتابت نسخه های کتب مختلف میشود. 2 و 3- تاریخ مختصر و تاریخ مکمّل که بدانها اشاره شد. 4- رمز الحقایق فی شرح کنزالدقائق که کتاب کنزالدقائق ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی را که در فقه حنفی است شرح کرده. 5- شرح درر البحار فی الفروع در فقه حنفی. 6 و 7- شرح شواهد صغیر و شرح شواهد کبیر، و اینها دو فقره شرح است بر شواهد شروح الفیۀ ابن مالک و در کشف الظنون آمده است: الشواهد الصغری والکبری تألیف محمود بن احمد عینی و نام اصلی شواهد کبری، المقاصد النحویه فی شرح شواهد شروح الالفیه و نام اصلی شواهد صغری فرائد القلائد است و در مصر چاپ شده است. 8- عمده القاری در شرح صحیح بخاری. 9- شرح معانی الاّثار. 10- طبقات الحنفیه. 11- طبقات الشعرا. 12- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری. وی به سال 855 در 94سالگی در مصر وفات یافت و در مدرسه ای که خود بنا کرده بود مدفون گردید و اینکه تاریخ وفات او در قاموس الاعلام 762 هجری قمری ضبط شده اشتباه ولادت به وفات است، زیرا موافق آنچه در روضات و غیره تصریح کرده اند ولادت او به سال 762 هجری قمری بوده است. (روضات ص 754) (هدیه الاحباب ص 205) (لغات تاریخیه و جغرافیه ج 5 ص 98) (قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3233) (ریحانه الادب ج 3 ص 146)
محمود بن احمد بن موسی حنفی عینی، مکنی به ابومحمد و ملقب به بدرالدین و فاضل عینی. از متبحرین فقهای حنفی است. وی فقیهی است لغوی نحوی وواقف بر دقائق امور و عارف بحقائق علوم که قاضی القضاه دیار مصر بود و نزدیک جامع ازهر یک مدرسه و یک کتابخانه تأسیس نمود و کتابهای خود را وقف آن مدرسه کرد. تألیفاتی دارد. او راست: 1- تاریخ البدر فی اوصاف اهل العصر که در حدود ده مجلد بوده و از اول خلقت شروع کرد و حوادث و وفیات هر سال را به ترتیب سال مینگارد. مخفی نماند که عینی سه فقره کتاب در تاریخ تألیف کرده که هر سه بتاریخ عینی معروف هستند یکی مختصر و آن سه جلد است و دیگر تاریخ عینی صغیر که همین تاریخ البدر است. سیمی یکی تاریخ عینی کبیر موسوم به عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان و این در نوزده مجلد است و نسخۀ خطی آن در 24 جزء در کتاب خانه بایزید در استانبول و بعضی از اجزاء آن نیز در دارالکتب المصریه موجود است، و مؤلف ریحانه الادب آرد: در دو جائی دیدم که تاریخ مُکمل شصت جلدی را نیز بدو نسبت داده اند و آن ظاهراً همین عقد الجمان است و شمارۀ مجلد هم البته به اختلاف کتابت نسخه های کتب مختلف میشود. 2 و 3- تاریخ مختصر و تاریخ مکمّل که بدانها اشاره شد. 4- رمز الحقایق فی شرح کنزالدقائق که کتاب کنزالدقائق ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی را که در فقه حنفی است شرح کرده. 5- شرح درر البحار فی الفروع در فقه حنفی. 6 و 7- شرح شواهد صغیر و شرح شواهد کبیر، و اینها دو فقره شرح است بر شواهد شروح الفیۀ ابن مالک و در کشف الظنون آمده است: الشواهد الصغری والکبری تألیف محمود بن احمد عینی و نام اصلی شواهد کبری، المقاصد النحویه فی شرح شواهد شروح الالفیه و نام اصلی شواهد صغری فرائد القلائد است و در مصر چاپ شده است. 8- عمده القاری در شرح صحیح بخاری. 9- شرح معانی الاَّثار. 10- طبقات الحنفیه. 11- طبقات الشعرا. 12- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری. وی به سال 855 در 94سالگی در مصر وفات یافت و در مدرسه ای که خود بنا کرده بود مدفون گردید و اینکه تاریخ وفات او در قاموس الاعلام 762 هجری قمری ضبط شده اشتباه ولادت به وفات است، زیرا موافق آنچه در روضات و غیره تصریح کرده اند ولادت او به سال 762 هجری قمری بوده است. (روضات ص 754) (هدیه الاحباب ص 205) (لغات تاریخیه و جغرافیه ج 5 ص 98) (قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3233) (ریحانه الادب ج 3 ص 146)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان در چهل هزارگزی جنوب خوری ده شیخ و شش هزارگزی قلعۀ میرآباد واقع، زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و نهر سرآب میرآباد و محصولات آن غلات و حبوبات و لبنیات و صیفی و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و ساکنین آن از طایفه باباجانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان در چهل هزارگزی جنوب خوری ده شیخ و شش هزارگزی قلعۀ میرآباد واقع، زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و نهر سرآب میرآباد و محصولات آن غلات و حبوبات و لبنیات و صیفی و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و ساکنین آن از طایفه باباجانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
علی بن محسّن، مکنی به ابوالقاسم. قاضی ادیب، فاضل ظریف، شاعر ماهر، از شاگردان سید مرتضی بودو اشعار بسیار و نوادر بیشمار حفظ داشت. وی با ابوالعلاء معری مصاحبت داشته و مطالب بسیاری از وی فرا گرفته و به توسط او با خطیب تبریزی هم رشتۀ یگانگی استوار داشته است. به عقیدۀ اکثر وی شیعۀ امامی و به زعم بعضی معتزلی بوده و موافق نقل معتمد، علامۀ حلی هم در آخر اجازت بنی زهره وی را از جملۀ علمای عامه و مشایخ شیخ طوسی شمرده و ظاهر خطیب بغدادی نیز همین قول را تأیید مینماید چنانکه گوید وی از جمعی کثیر از محدثان عامه روایت کرده و من هم (خطیب بغدادی) از وی استماع کرده و نوشتم و در نواحی بسیاری از مدائن و کرمانشاه و زنگان و جز آنجاها قضاوت نموده و ازسن جوانی تا آخر عمر نزد حکام مقبول الشهاده و در شهادت خود بسیار محتاط و راست گفتار بوده است. وی در اول یا دوم محرم سال 447 هجری قمری در 77 یا 82 سالگی درگذشت و خطیب بغدادی بر جنازه اش نماز خواند. (ابن خلکان ج 2 ص 18) (قاموس الاعلام ج 3 ص 1675) (تاریخ بغداد ج 12 ص 115) (مجالس المؤمنین ص 112) (ریحانه الادب ج 1 ص 224). مؤلف حبیب السیر آرد: علی ابومحسن یا ابوعلی محسن بن علی تنوخی از دانشمندان عهد مقتدی عباسی و مؤلف کتاب الفرج بعد الشده است. وی در ماه محرم سال 484هجری قمری وفات یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 315)
علی بن مُحَسَّن، مکنی به ابوالقاسم. قاضی ادیب، فاضل ظریف، شاعر ماهر، از شاگردان سید مرتضی بودو اشعار بسیار و نوادر بیشمار حفظ داشت. وی با ابوالعلاء معری مصاحبت داشته و مطالب بسیاری از وی فرا گرفته و به توسط او با خطیب تبریزی هم رشتۀ یگانگی استوار داشته است. به عقیدۀ اکثر وی شیعۀ امامی و به زعم بعضی معتزلی بوده و موافق نقل معتمد، علامۀ حلی هم در آخر اجازت بنی زهره وی را از جملۀ علمای عامه و مشایخ شیخ طوسی شمرده و ظاهر خطیب بغدادی نیز همین قول را تأیید مینماید چنانکه گوید وی از جمعی کثیر از محدثان عامه روایت کرده و من هم (خطیب بغدادی) از وی استماع کرده و نوشتم و در نواحی بسیاری از مدائن و کرمانشاه و زنگان و جز آنجاها قضاوت نموده و ازسن جوانی تا آخر عمر نزد حکام مقبول الشهاده و در شهادت خود بسیار محتاط و راست گفتار بوده است. وی در اول یا دوم محرم سال 447 هجری قمری در 77 یا 82 سالگی درگذشت و خطیب بغدادی بر جنازه اش نماز خواند. (ابن خلکان ج 2 ص 18) (قاموس الاعلام ج 3 ص 1675) (تاریخ بغداد ج 12 ص 115) (مجالس المؤمنین ص 112) (ریحانه الادب ج 1 ص 224). مؤلف حبیب السیر آرد: علی ابومحسن یا ابوعلی محسن بن علی تنوخی از دانشمندان عهد مقتدی عباسی و مؤلف کتاب الفرج بعد الشده است. وی در ماه محرم سال 484هجری قمری وفات یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 315)